به نام او
به دنبال فطرت انسان و نیاز وی به زندگی در کنار جمع، جوامع انسانی در سطوح مختلف تشکیل شده اند. در این میان تاثیرگذاری روح حاکم بر جامعه بر تک تک افراد آن، انکار ناپذیر است. به صورتی که اگر جامعه به سوی رشد و تعالی گام بردارد، میتوان انتظار داشت که نسبت قابل توجهی از مردم یا در این پیشرفت نقش داشته اند و یا همراه دیگر افراد جامعه استعدادهای خود را شکوفا نموده اند. عکس این موضوع نیز صادق است؛ یعنی زمانی که جمعی با رکود و یا حتی پسرفت دست و پنجه نرم میکنند، پیش بینی اینکه جز عده ای معدود، که توان شنا بر خلاف جهت آب را دارند، کسی بتواند به راحتی به تکامل رسد، بسیار خوش بینانه است. یعنی شکوفایی فردی در رابطه ای مستقیم با پیشرفت و پویایی جامعه میباشد.
اما به راستی معنای پیشرفت چیست؟ در دنیایی که در آن زندگی میکنیم، غرب با تقسیم بندی جهان به «توسعه یافته»، «در حال توسعه» و «توسعه نیافته» در تلاش برای مصادره کردن این مفهوم است. در مطالعه ای کوتاه در خصوص معیارهای این تقسیم بندی درمی یابیم که کشوری توسعه یافته به شمار میرود که دارای فرهنگ، آداب، رفتار جهت گیری سیاسی با مختصاتی خاص باشد و این میشود کعبهی آمال دیگران! به طور خلاصه ملاک تقسیم بندی، نه برخورداری از دانش و فناوریهای پیشرفته، بلکه التزام به فرهنگ و ارزشهای غربی و حرکت در مسیر کسب آنهاست.
حال با دانستن بی ریشه بودن این قبیل تعاریف و (به تبعشان) تقسیم بندیها، به نظر میرسد میتوان در تعریفی عام و بدون وابستگیهای مکتبی و ایدئولوژیک، پیشرفت را این گونه تعریف کرد: «پیشرفت و توسعه فرآیندی است که زمینهی شکوفایی استعدادهای گوناگون انسان را فراهم میسازد و در این فرایند با در نظر شرایط جامعه و استفادهی بهینه از منابع گوناگون بستر مناسبی را برای رشد همه جانبه افراد در جامعه فراهم میسازد.»
در میان تک تک کلمات این تعریف چند نکته مهم و کلیدی جلب توجه میکند، اول شرایط جامعه و دوم رشد همه جانبه. این جاست نقش جهان بینی و تفکرات غالب در جامعه در این موضوع باز میشود. اندیشهی اسلامی، با ابتنا بر خدا محوری، معنویت، انسانیت، اخلاق و فلسفه حکمت بر گرفته از وحی هویت مییابد.همچنین در این دیدگاه است که هر کس دو روزش با هم برابر باشد ( و در آن تکامل و تعالی نباشد) ضرر کرده. در نتیجه میتوان گفت پیشرفت جزء جدایی ناپذیر اندیشهی اسلامی است. منتها با توجه به چارچوب احکام، اصول و ارزشهای دینی. بنابراین تعریف پیشرفت را میتوان این گونه تکمیل و بازنویسی کرد: «نیل به رفاه مادی و اقتصادی توام با رشد فرهنگی و معنوی و حاکمیت ارزشهای اسلامی و در یک کلام تامین سعادت دنیوی و اخروی شهروندان.»
با توجه به تعریف فوق باید دانست که ابزار فراهم آوردن یک سعادت و تعالی پایدار چیست؟ مسلماً عوامل زیادی میتواند تاثیرگذار باشد، اما آن چیزی که در این مقطع زمانی اهمیت پیدا کرده و ممکن است فکر خیلیها را به خود درگیر کرده باشد، مسئلهی استقلال است. عده ای با تعریف این مفهوم به انزوا و تکیه بر مفاهیمی مثل دهکدهی جهانی و کدخدای آن(!) و مظاهری مثل توسعهی فنی اقتصادی غرب، پیشرفت را در مفابل استقلال قرار داده و تلاش در این محور را بیهوده و بلکه مضر تشخیص داده اند. در این خصوص چند موضوع قابل ذکر است:
اولا؛ اینکه استقلال به معنای نفی هرگونه سلطه گری است؛ نه همکاری، تفاهم، تبادل و هر مفهوم دو طرفه ای.
ثانیا؛ اگر معنای پیشرفت را در تامین دنیا و آخرت شهروندان یافتیم و آن را بدون احکام اسلامی غیرقابل تحقق دانستیم؛ یکی از مهم ترین قواعد فقهی «قاعدهی نفی سبیل» است. به این معنا که هر رابطه، قانون و ... که موجب تسلط کفار بر مومنان، در هر زمینه ای، شود؛ شرعاً حرام و اجرا نشدنی است. بر مبنای آموزههای اسلامی، شاخص جامعهی ایدهآل اسلامی، مستقل بودن و دوری جستن از نظامهای طاغوتی است. به عیارت دیگر، مسلمان بودن و تسلیم امر خدا بودن با پذیرش نظام سلطه و طاغوتی سازگار نیست.
ثالثا؛ در فرهنگ قرآنی دو ویژگی مهم برای قدرتهای استکباری ذکر شده: 1- عدم پذیرش حق و زیرپا گذاشتن عدالت و 2- تضعیف دیگر جوامع و ایجاد سد در برابر پیشرفت آنها. بر این مبنا (بدون در نظر داشتن مصداق) جلوگیری نکردن از سلطه مستکبرین مسلما باعث پیشرفت نخواهد شد.
در همین مورد مقام معظم رهبری این گونه در مورد استقلال و پیشرفت سخن میگویند:
«استقلال یعنى یک کشورى مداخلهگر را بشناسد، با آن مقابله کند و در مقابل آن بایستد. استقلال به معناى بداخلاقى کردن با همهى دنیا نیست؛ استقلال به معناى مقابلهى با آن قدرتى است که میخواهد مداخله کند، میخواهد دستور بدهد، میخواهد حیثیّت و شرف یک ملّت را براى منافع خود خرج کند؛ این معناى استقلال است. دشمن استقلالِ یک ملّت کیست؟ قدرتهاى خارجى، قدرتهاى مداخلهگر؛ آنها هستند که از حسّ استقلال در یک کشور واهمه دارند، میهراسند و سعى میکنند این حس را در ملّت، در رهروان و در رهبران و در پیشروان ملّت، تضعیف کنند، لذا دستگاههاى تبلیغاتى اینها به کار مىافتند براى اینکه ملّتها را از استقلال روگردان کنند؛ اینجور تبلیغ میکنند که استقلال سیاسى کشورها یا استقلال فرهنگى و اقتصادى کشورها با پیشرفت کشورها منافات دارد... همین حرفها را از طرف آنها منتشر میکنند، که یک کشورى اگر بخواهد در مجموعهى کشورهاى پیشرفتهى دنیا قرار بگیرد، چارهاى ندارد جز اینکه از میل استقلالخواهى فرو بکاهد، میل به استقلال را در خود کم کند؛ والّا با هم نمیسازد که یک کشورى بخواهد مستقل باشد، بخواهد صرفاً بر روى منافع خود تکیه بکند، و در عین حال جزو منظومهى پیشرفت جهانى هم قرار بگیرد. خب، این حرف حرف کاملاً غلط و ساختهوپرداختهى کسانى است که با استقلال کشورها مخالفند. امید و هدف قدرتمندان مداخلهگر این است که در داخل کشورها، بتوانند با دخالت در امور کشورها منافع خودشان را تأمین کنند؛ اگر منافع آن ملّتها از بین رفت و پایمال هم شد، اهمّیّتى برایشان ندارد.»
برچسب ها :
مقاله ,