به نام خدا
بار الها ... این چه رسمی است؟ چرا انسان ها تا این حد فراموشکارند؟ چرا این قدر بی وفایند؟
بارها شده که از برنامه ای صحبت کردیم ، دفاع کردیم ،بلکه اصلا جنگیدیم ... اما وقتی باید برای رسیدن به هدف یک مقداری صبر کنیم، انتظار بکشیم موضوع مورد نظر از بعد عملی وارد قسمت تئوریک می شود، انگار نه انگار! دیگر دفاع جنگ از مرحله ی جهادی وارد پایگاه تقیه می شود و نظری! کم کم همین نظریات هم آب می کشد(!) و دست آخر از آن فولاد مستحکم آب دیده تنها یک پوسته ی تو خالی باقی می ماند و درست در همان وقت است که وقتی دارد به نتیجه می رسد... این پوسته ی تو خالی می شکند و دیگر اثری از آن با قی نمی ماند.
و این انسان است ... اشرف مخلوقات که قدرت صعود بیش از ملائک و سقوط پایین تر از حیوانات را دارد!
درست چند روز پیش داشتم کتاب" اسرار آل محمد صلی الله علیه واله " را می خواندم... گوش کنید:
"(بعد از ماجرای سقیفه ) به زبیر گفتند :بیعت کن ولی او امتناع کرد پس عمر و خالد و مغیره بن شعبه با چند نفر بر سر او ریختند و شمشیرش را گرفتند و آن قدر بر زمین زدند که شکست... سپس گریبان او را گرفته و پیراهنش را به سرش کشیدند..."
در جای دیگری از این کتاب از سلمان نقل می کند که برای من (نویسنده) بسیار جالب بود! سلمان می گفت بعد ازماجرا ی سقیقه جز چهار نفر همراه امیر المومنین نبودند... من ، ابوذر ، مقداد و زبیر که از همه در این دفاع تند تر بود...
یک دفعه یاد قضایای پس از شروع خلافت ظاهری حضرت اقتادم و جنگ جمل و همراهی زبیر با دشمنان نشان دار امیر المومنین درست در زمان رسیدن به آرزوهایش!
بلافاصله بعد ازاین ذهنم رفت حدود نیم قرن بعد... سال 61هجری ... بعد از به خلافت رسیدن یزید مردم کوفه نامه ها به امام حسین علیه السلام نوشتند که آقا بیا که اینجا آماده ایم برویم و پدر یزید را در بیاوریم(!) امام حسین علیه السلام هم به طرف کوفه راه اقتاد اما همین که به نزدیکی کوفه همان نامه نویسان جلویش را گرفتند و گفتند یا با یزید بیعت کن و یا بمیر!!!
عاشورای امسال بود که چنین پیامکی برای من رسید:
"آی منتظرین امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ... یادتان باشد حسین بن علی علیه السلام را منتظرانش کشتند!"
والعاقبه للمتقین
برچسب ها : تلنگر ,