به نام خدا
چند وقتی بود سرم خیلی شلوغ بود از کارهای دانشگاه...ببخشید!
برای تسخیر ملت ها خیلی وقت است که تهاجم نظامی از مد افتاده و کارایی خود را از دست داده است. ولی مگر انگیزه های این کار - تسخیر ملل- از از بین رفته؟ هنوز هم کسانی هستند که خواهان حکمرانی بر کل دنیا هستند؛ اما برای نیل به این مقصود امروز چه می کنند؟
همه بر این باوریم که زیر بنای هر جامعه از علوم انسانی است؛ سیاست، اقتصاد، حقوق و... از ضروریات هر جامعه است که طبق باورهای خود به تدوین این امور بپردازند. حالا این امور اصولا از چه اموری نشأت می گیرد؟
اسلام همین گونه در جامعه ی آن روز عربستان نفوذ کرد؛ ببینید؛ یکی از پایه های جامعه ی آن برتری جویی های قبیله ای بود و اسلام برای مقابله با آن نه با حکم و ابلاغیه بلکه با وضع چند مفهوم اهتمام کرد: برادری و بزرگیِ به تقوا...
و حدودا در چند سال اخیر غرب هم برای استیصال به کشورهای شرقی هم به سراغ وضع مفاهیم رفته است و به طور دقیق تر تعریف موضوع «علم».
وقتی یاور کردید فقط تجربه و حس ظاهری هست که یقین ایجاد می کنند؛ اموری که در این حوزه قرار نمی گیرند دیگر نام علم ندارند و بعضا بی معنا قلمداد می شوند. با این تعریف سخن از وجود خدا حرفی مضحک است چه برسد به ورود دین به مسائل اجتماعی!
زمانی که به این باور رسیدی که اصولا انسان راهی به حقیقت ندارد و علم تنها به گزاره هایی اتلاق می شود که تا زمانی خاص کاربرد داشته باشند؛ دیگر نمی توانی از یکی بودن حقیقت و راه راست صحبت کنی و آن زمان است که به عدد انفاس خلائق راه به سوی خدا وجود دارد. امام حسین ع آدم خوبی است و یزید هم!
بر خلاف تصورات ما، فلسفه ای که برای علم تعریف می کنیم رابطه ای مستقیم دارد با آن چه طبق آن قرار است حکومت کنیم.
و العاقبه للمتقین
برچسب ها : فلسفه علم ,